زبان در وصف خدا قاصر است

به نام خدای جهان آفرین

که از هر چه گویم بود برترین

ندانم چه گویم زبان الکن است

به جز آنکه هر دم بگویم هزار آفرین

خدایی که دادست عقل و زبان

بناحق مکن باز هرگز دهان

بداده به انسان دو پا و دودست

که تا ره رود او به هر جا که هست

شب و روز در کار و در کوشش است

که تا روزی خود بگیرد به دست

کسی را که بد باشد اندیشه اش

به دست خودش می کند ریشه اش

خدا آفریده زمین و زمان

در آن گنج هایی نموده نهان

به هر جا روی هست خورشید و ماه

زمین ها ببینی زکوه و ز چاه

بهر شمس باشد فقط یک زمین

اگر قادری رو تو آن را ببین

 

محمدرضا نکویی  

 


 

ثم جعلنکم خلائف فی الا رض من بعدهم لننظر کیف تعملون 

 

سوره یونس / آیه 14