غدیریه

گفت زپیغمبر علی اولی بود

نرد امت همچو من مولی بود

گفته های او بسی محکم بود

رمزی از یک وحدت مطلق بود

در چنین گفتی نباید شک شود

این بود اصل نباید رد شود

می نشاید این چنین موجب شود

فرقه ها بر دین حق افزون شود

لا تفرق گفته قرآن بود

هر که غیر از آن کند شیطان بود

من نمی بینم اثر از اتفاق

آنچه می بینم نفاق است و نفاق

دین هر پیغمبری یک دین بود

گر دو تا شد ذیگر آن دین کی بود

ما که هفتاد و دو از یک ساختیم

عاقبت فرهنگ دین هم باختیم

جنگ باشد در بلاد مسلمبن

گوئیا خود بوده اند از مفسدین 

در فلسطین هم به لبنان هم در افغان و عراق 

کشت و کشتار و عزایست از فراق

هر که آدم کشت او دیو و دد است

این چنین کاری ز بد هم بدتر است

پر تو آثار وحدت محو شد

جلوه های حق پرستی سهو شد

زرذ شد آن چهره نور خدا

چون ز انوارش همه گشته جدا

دین بود یکتاپرستی در جهان

در حقیقت اتحاد است این بدان

بعد از آن تقوی و احسان است همین

گر تو انسانی بکن تو این چنین

متقی آن کس بود در هر زمان

که زدستش راضی از پیر جوان

ما همه راه خدا گم کرده ایم

زین سبب هم در جهالت مانده ایم

با صفات حق بیا انسان شویم

ظاهر باطن بیا یکسان شویم

آن نکویی که نکو گوید بیان

حرف حق را می زند بی شک عیان

 

محمدرضا نکویی 

 


 

اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم و لا تجسسوا و لا یغتب بعضکم بعضا ایحب احدکم  

 

ان یا کل لحم اخیه میتا  

 

حجرات / آیه 12

حاجت از خدا بخواهید

حاجت از مرده طلب کردن خطاست 

این خودش شرک است و نوعی از بلاست 

آنچه خواهی تو برو سوی خودآ 

تا نگردی از خدای خود جدا 

گر که کردی بد خودت دانسته ای 

در عقاب خویشتن شایسته ای 

سعی بنما در جهان پر ز شور 

با صفات نیک رفتن سوی گور 

ورنه آنجا  هیچ کس یار تو نیست 

خوب خوب است و بدی ها هم بد است 

آنکه را خاکش کنند او مرده است 

هیچ کاری هم از او نیاید به دست 

آنچه کردند و کنند از زنده هاست 

 

غیر ا ز این گر فکر کردی ناسزاست 

هر که را این فکر باشد کافر است 

آنکه دستش می زند غسلی هم واجب است

 

 

محمدرضا نکویی 

 

زبان در وصف خدا قاصر است

به نام خدای جهان آفرین

که از هر چه گویم بود برترین

ندانم چه گویم زبان الکن است

به جز آنکه هر دم بگویم هزار آفرین

خدایی که دادست عقل و زبان

بناحق مکن باز هرگز دهان

بداده به انسان دو پا و دودست

که تا ره رود او به هر جا که هست

شب و روز در کار و در کوشش است

که تا روزی خود بگیرد به دست

کسی را که بد باشد اندیشه اش

به دست خودش می کند ریشه اش

خدا آفریده زمین و زمان

در آن گنج هایی نموده نهان

به هر جا روی هست خورشید و ماه

زمین ها ببینی زکوه و ز چاه

بهر شمس باشد فقط یک زمین

اگر قادری رو تو آن را ببین

 

محمدرضا نکویی  

 


 

ثم جعلنکم خلائف فی الا رض من بعدهم لننظر کیف تعملون 

 

سوره یونس / آیه 14