رسیده ندایی ز پروردگار
که ناحق مگو تا شوی رستگار
بدان گر که اعمال تو بد شود
سزایت به عقبی جهنم شود
خور و خواب تنها ز حیوان بود
شفقت و احسان ز انسان بود
ندا و صدا هست از همه جدا
که آن از حق و این بود از شما
میامیز با هم تو این هر دو را
که آمیزش این دو با هم خطا
محمد رضا نکویی
بیا بشنو ز من افعال رحمت
گشوده کن به خود ابواب جنت
بکن انچه که گویم تا توانی
که بینا بوده باشی در جوانی
همه ناراحتی باشد ز مردم
به هم آنها زنند نیشی چو کژدم
اگر نیشی زند عقرب به فردی
ولی نادان کند ریشه ز خلقی
میان این دو باشد فرق بسیار
که این بد فطرت و ان یک بزهکار
ببین مردم همه در فقر و بندند
همه در ها بر روی خود ببستند
اجازه حق ندادستی به فردی
که آزارد زنی یا آنکه مردی
اگه ناراحتی داریم از خلق
میان آدم انسان بود فرق
چو خواهی تو به دنیا شاد باشی
دچار درد و غم هرگز نباشی
همه با هم رفیق دوست باشید
جدا هرگز ز یکدیگر نباشید
محمدرضا نکویی
لم تقولون ما لاتفعلون کبر مقتا عندالله ان تقولوا ما لا تفعلون
سوره صف / آیه ۲
زن نگو مرد آفرین روزگار
چون همه مردم به عالم مانده از او یادگار
او بود خالق به امر آن خدای لایزال
هر که بد گوید به او گویم زبانش بوده لال
آنکه گوید زن به عالم فاسد است
او نفهمیده خودش یک غافل است
مرد زن در عالم هستی یکی
گر نباشد این نباشد آن یکی
گر که باشی لایق حق.حق بگو
گر نگفتی مذنبی بی گفت و گو
بعضی از مردان و برخی از زنان
نیستند خلق خدا از شر آنها در امان
از چنین افراد اگر دوری کنیم
زندگانی بهر خود نیکو کنیم
محمدرضا نکویی